جدول جو
جدول جو

معنی آزاد کردن - جستجوی لغت در جدول جو

آزاد کردن
يطلق
تصویری از آزاد کردن
تصویر آزاد کردن
دیکشنری فارسی به عربی
آزاد کردن
Free, Liberate, Release, Unleash
تصویری از آزاد کردن
تصویر آزاد کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
آزاد کردن
libérer, déchaîner
تصویری از آزاد کردن
تصویر آزاد کردن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
آزاد کردن
解放する
تصویری از آزاد کردن
تصویر آزاد کردن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
آزاد کردن
befreien, freigeben, entfesseln
تصویری از آزاد کردن
تصویر آزاد کردن
دیکشنری فارسی به آلمانی
آزاد کردن
звільняти
تصویری از آزاد کردن
تصویر آزاد کردن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
آزاد کردن
uwalniać, uwolnić
تصویری از آزاد کردن
تصویر آزاد کردن
دیکشنری فارسی به لهستانی
آزاد کردن
释放 , 解放
تصویری از آزاد کردن
تصویر آزاد کردن
دیکشنری فارسی به چینی
آزاد کردن
libertar, liberar
تصویری از آزاد کردن
تصویر آزاد کردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
آزاد کردن
liberare, scatenare
تصویری از آزاد کردن
تصویر آزاد کردن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
آزاد کردن
liberar, desatar
تصویری از آزاد کردن
تصویر آزاد کردن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
آزاد کردن
bevrijden, vrijgeven, loslaten
تصویری از آزاد کردن
تصویر آزاد کردن
دیکشنری فارسی به هلندی
آزاد کردن
풀다 , 해방하다 , 풀어주다
تصویری از آزاد کردن
تصویر آزاد کردن
دیکشنری فارسی به کره ای
آزاد کردن
ปล่อย , ปลดปล่อย
تصویری از آزاد کردن
تصویر آزاد کردن
دیکشنری فارسی به تایلندی
آزاد کردن
membebaskan, melepaskan
تصویری از آزاد کردن
تصویر آزاد کردن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
آزاد کردن
मुक्त करना , छोड़ना
تصویری از آزاد کردن
تصویر آزاد کردن
دیکشنری فارسی به هندی
آزاد کردن
לשחרר
تصویری از آزاد کردن
تصویر آزاد کردن
دیکشنری فارسی به عبری
آزاد کردن
آزاد کرنا
تصویری از آزاد کردن
تصویر آزاد کردن
دیکشنری فارسی به اردو
آزاد کردن
মুক্ত করা , মুক্তি দেওয়া
تصویری از آزاد کردن
تصویر آزاد کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
آزاد کردن
kuachilia
تصویری از آزاد کردن
تصویر آزاد کردن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
آزاد کردن
освобождать , развязать
تصویری از آزاد کردن
تصویر آزاد کردن
دیکشنری فارسی به روسی
آزاد کردن
serbest bırakmak
تصویری از آزاد کردن
تصویر آزاد کردن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ حَ رَ)
آزردن
لغت نامه دهخدا
(مَ)
عمارت. عمران:
به گرد اندرش روستاها بساخت
چو آباد کردش کهان را نشاخت.
فردوسی.
وز آن پس جهان یکسرآباد کرد
همه روی گیتی پر از داد کرد.
فردوسی.
ز هوشنگ ماند این سده یادگار
بسی باد چون او دگر شهریار
کز آباد کردن جهان شاد کرد
جهانی بنیکی از او یاد کرد.
فردوسی.
از آن رفته نام آوران یادکرد
بداد و دهش گیتی آباد کرد.
فردوسی.
صد خانه اگر بطاعت آباد کنی
زآن به نبود که خاطری شاد کنی.
علأالدولۀ سمنانی
لغت نامه دهخدا
تصویری از آزرده کردن
تصویر آزرده کردن
رنجانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آسان کردن
تصویر آسان کردن
سهل کردن تسهیل
فرهنگ لغت هوشیار
استراحت بخشیدن راحت بخشیدن آسایش دادن، تسلی دادن تسکین بخشیدن، مطمئن کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آغاز کردن
تصویر آغاز کردن
ابتداء، بنیاد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آگاه کردن
تصویر آگاه کردن
مطلع کردن با خبر کردن خبردار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آماده کردن
تصویر آماده کردن
حاضر کردن مهیاکردن آمادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آوار کردن
تصویر آوار کردن
در بدر کردن، خراب کردن ویران ساختن، غارت کردن چپاول کردن
فرهنگ لغت هوشیار
بالا بردن بها زیاد کردن، یا مزاد کردن متاع. نرخ متاع را بالا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آزار کردن
تصویر آزار کردن
آزردن آزار رسانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آباد کردن
تصویر آباد کردن
عمارت، عمران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آگاه کردن
تصویر آگاه کردن
مطلع کردن
فرهنگ واژه فارسی سره